سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت حضرت سجاد امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

مژده کز آفاق روشن، گل به دست آمد بهار            برگ برگ سبزه را شیرازه بست آمد بهار

دید دریا تشنه، صحرا عاشق است آمد بهار            جام بر کف، خنده بر لب، می‌پرست آمد بهار


در مسیرش مخمل سبز چمن گسترده‌اند

حلّه رنـگـینِ یـاس و یـاسـمن گسترده‌اند

بـاغ باید در قـدومـش عـنـبر‌ افشانی کند            هُدهُد شهـر سـبا، بال و پـرافـشـانی کند

ماه بَـذر نـقـره پـاشد، گـوهرافـشانی کند            آفـتـاب از مشـرق گـیـتی زرافشانی کند

تا ببـیـنـد آسـمـان اوج و فـرود عشق را

تا بخوانند اختران با هم سرود عشق را

انتـظـار عـاشـقان فجر امید دیگری‌ست            روشنی‌بخش جهان صبح سپید دیگری‌ست

در بـهـار آرزو عـید سعـیـد دیگری‌ست            زاد‌روز سـیّـد سجـاد عـیـد دیـگـری‌ست

عـید تـقـوا و عـدالـت، عید آزادی رسید

جشن ایثار و شهامت، موسم شادی رسید

کیست این مولا که شد صدق از صفایش جلوه‌گر            عشق از او پیدا شد و مهر از وفایش جلوه‌گر

حُسن یوسف از جمال دلربایش جلوه‌گر            مطلع‌الـفجـر اجابت از دعایش جلـوه‌گر

لیـلـة‌الـقـدر امـامـت، نـاز‌پـرورد حـسین

از دو عـالم آشنا‌تر با غـم و درد حـسین

آن که آئـین وفـا را جلـوه بخشید و جـلا            شـاهـد بـزم و شـهـادت، یـادگـار کـربلا

روح ایـمـان و عـبـادت، اسـوۀ اهل ولا            خطبه‌خوان بی‌نظیر و؛ خسته از شام بلا

راهـبان کـعـبۀ آزادی و عـشـق و جهـاد

پاسـدار مکـتب تـوحـیـد و عـدل و اتحاد

دفـتـر آزادگی با سـعـی او شـیـرازه شد            از گلاب اشک او گـلزار ایمان تازه شد

عشق عالم‌گیر شد، عرفان بلندآوازه شد            آسمان در حیرت از آن صبر بی‌اندازه شد

چون دم پاک مسیـحا خـطبه‌های شام او

زخمه بر تار عواطف زد صلای عام او

گرچه عمری حسرت ایام را در دل نهفت            گرچه در گلزار احساسش گل ماتم شکفت

دشـمن از انـدیـشۀ بـیـدار‌باش او نخـفت            از قیام روز عاشورا سخن بی‌پرده گفت

لاله‌های دشت خون را باغبانی کرد و رفت

نهضت سرخ شقایق را جهانی کرد و رفت

ای مدینه! ای که اعجاز لبش را دیده‌ای            ای‌که در هجرانِ گل، تاب و تبش را دیده‌ای

گریۀ صبح و منـاجـات شبش را دیده‌ای            صبر طاقت‌سوز و سعی زینبش را دیده‌ای

موج‌زن دریای خون را دیده‌ای تا کربلا

در رکابش یک چمن گل چیده‌ای تا کربلا

ای مدینه! ما که از آن روضه دور افتاده‌ایم            چون پرستو در بهار، از شوق و شور افتاده‌ایم

خانه بر دوشیم و از فیض حضور افتاده‌ایم            ما مگر از چشم آن دریای نور افتاده‌ایم

ای مدینه! ارغوانی رنگ شد دل‌های ما

سینه‌ها آتش گرفت و تنگ شد دل‌های ما

ای مدینه! باز در کوی تو منزل می‌کنیم            باز از دریای حسرت رو به ساحل می‌کنیم

پشت دیوار بقـیعت خاک را گِل می‌کنیم            نور زهـرا را چراغ روشنِ دل می‌کنیم

ای مدینه! ای که بوسیدی رکاب جبرئیل

باز کن بر روی این پروانه «باب جبرئیل»

ای مدینه! ما که با گـل‌ها تـبـسم ‌می‌کنیم            در خیال خود تو را هر شب تجسم می‌کنیم

گر بخوانی در حضورت دست و پا گم می‌کنیم            با نـسـیم صبحـدم، گـاهی تـرنّـم می‌کنیم

جـلـوۀ جـنّت به چشم خاکـیان دارد بقیع

یا صفـای خـلـوت افـلاکـیـان دارد بقـیع

نقد و بررسی